در سفری به عمق تاریخ، آن دورانهای پیچیده در غبار گذشته، اجداد و نیاکان اولیه ما در دشتها، بیابانها، جنگلها و غارها زندگی ابتدایی خود را میگذراندند. آن زمان که پدر برای شکار و تأمین آذوقه از زن و فرزندان فاصله میگرفت و فرزندان برای در امان ماندن از حملات گرگ، ببر، خرس، شیر و سایر درندگان یا قبایل دشمن تنها به مادر پناه میبردند، ترس از جدا افتادن از والدین بهویژه مادر، معنا و مفهومی عمیق پیدا کرد.
در چنین محیطی، دوری از پدر و مادر، بهویژه مادر، مترادف با مرگ و نابودی بود. این ترسهای اولیه که در آن دورانهای پرخطر جانها را حفظ میکردند، بهتدریج در DNA و ناخودآگاه جمعی ما انسانها ثبت شدند و نسل به نسل منتقل گشتند.
انتقال ترسها به زمان حال
امروز، با وجود پیشرفتهای فراوان و تغییرات بنیادین در شیوه زندگی، این ترسهای دیرینه همچنان بر روح و روان ما سیطره دارند. حتی در محکمترین بناها و آپارتمانها، در زیباترین مهدکودکها و مدارس، کودکان هنگام جدا شدن از مادر، همان اضطراب را نشان میدهند که اجدادشان هزاران سال پیش تجربه میکردند.
این پدیده تنها به دوران کودکی محدود نمیشود. در بزرگسالی نیز، مردان و زنان با وجود استقلال ظاهری و موقعیتهای پیشرفته، هنگام جدایی و طلاق همان ترسهای به ارث برده را به شکل اضطراب و وحشت تجربه میکنند. این احساسات، میراثی از هزاران سال زندگی در دنیای پرخطر و پیشبینیناپذیر گذشته هستند.
اضطراب جدایی: قدرتی که روح و روان را تحتتأثیر قرار میدهد
اضطراب جدایی، همان ترس باستانی است که امروز در شمایلهای جدیدی ظهور پیدا کرده است. این ترسها نهتنها به بقا کمک کردند، بلکه بهطور ناخودآگاه در شکل دادن به روابط انسانی و الگوهای رفتاریمان نقش داشتند. بااینحال، در دنیای مدرن، اضطراب جدایی میتواند به چالشی تبدیل شود که نیازمند آگاهی، همدلی و مدیریت دقیق است.
نتیجه
اضطراب جدایی، نشانهای از قدرت گذشته بر حال است. این اضطرابها بخشی از هویت انسانیاند و نشان میدهند که چگونه ترسهای کهن در ناخودآگاه ما جای گرفتهاند. آگاهی از این ریشههای تاریخی میتواند به ما کمک کند تا با اضطرابهایمان بهتر کنار بیاییم و بهجای تسلیم شدن در برابر آنها، به راهکارهای مؤثر برای مدیریت آنها دست یابیم










